شایان شلیله بنیانگذار جشنواره وب و موبایل ایران در اختتامیه این مراسم که دیروز در سالن خلیج فارس پژوهشگاه نیرو برگزار شد، مشاهدات و تجربیات خود را از اکوسیستم کارآفرینی ایران در یک سخنرانی مطرح کرد. متن کامل این سخنرانی بدین شرح است:
سال ۹۱ و ۹۲ و ۹۳ پرکار ترین سالهای عمر من بوده. از این شهر به اون شهر. از این رویداد به اون رویداد. شاید بالای ۴۰ یا ۵۰ استارتاپ ویکند و رویدادهای دیگه رو رفتم. هر جا که میشد رفتم و صحبت کردم. نه برای اینکه معروف شم. برای اینکه شاید تجربه شکستها و موفقیتهای من برای دیگران مفید باشد. خسته شدم؟ خسته شاید کلمهی درستی باشه فقط برای چند روز و چند ساعتش. ناامید؟ هرگز نه، چون اگر ناامید بودم امروز اینجا نبودم. در کنار شما.
پشت پردهی هر رویدادی که ایران برگزار میشد کمک کردم. یا مستقیم یا غیر مستقیم. از اولین تدایکس تهران و استارتاپ ویکند بگیرید تا هر رویداد دیگری که در آن بازه زمانی برگزار شد. درگیر چالشها و سختیها و فراز و نشیبهایی بودم که هیچکدام تجربه و یا تصوری آن آنها ندارید و نخواهید داشت. به مشکلاتی برخورد کردم که امروز با شما میخواهم در میان بگذارم. مشکلاتی که اگر چارهای برای آنها اندیشیده نشود، نسل آینده ما جایی برای رشد و پیشرفت در این اکوسیستم نخواهند داشت.
ما کارآفرینی را زیبا تعریف و تفسیر کردیم. مردمانی که ازرش خلق میکنند. مردان و زنانی که مشکلات جامعه رو رفع میکنند و هیچوقت به سختیها و مشکلات و کمبودها آن اشاره نکردیم. فقط گفتیم که سرمایهگذار نیست. انگار که حلقهی گمشده این اکوسیستم فقط و فقط صندوقهای سرمایهگذاری پرخطر یا جسورانه هستنند. ما یادنگرفتیم به هم صنفیهای خودمون، به بازار و صنعت، همه و همه احترام بذاریم.
مشکلات ما در دو بخش اصلی خلاصه میشه، خودمان و دولت:
در دولت خیلی ساده است. قوانین، مجوزها، زیرساختها، مالیات، بیمه تامین اجتماعی، معافیتها و همه اینها رو میشود رفع کرد اگر اول مشکلات خودمون رو حل کنیم. در بخش دولتی با این همه مشکلات و عدم هماهنگیها و بی مهریها، نمیشه اقتصاد دانش بنیان داشت. نمیشه کشور رو ساخت. مسئولینی که اینقدر به ما احترام نمیگذارند از وقت استراحت جمعه خودشان بزنند تا در جمع ما باشند. باز باید تشکر کرد از وزیر فناوری که دیروز با تمام درگیریها و فشارهای کاری تشریف آوردند.
مشکل اکوسیستم ما در ایران پول نیست. مشکل اکوسیستم ما اصلا سرمایهگذار باهوش یا بیهوش نیست. مشکل ما اخلاق مداری است. مشکل ما بلد نبودن کار تیمی است. مشکل ما احترام نذاشتن به اعتقادات و باورها و کارها و تلاشهای همدیگه است. مشکل ما نفی کردن طرف مقابل ماست. چه رقیب باشه، چه همکار باشه، چه مدیر باشد و چه هر کس دیگر.
مشکل ما خودبزرگ بینی و عدم درک و مفهوم اکوسیستم یا همون زیست بوم است. در واقع یادنگرفتیم در کنار هم زندگی کنیم و کار کنیم و رشد کنیم. اعتقاد نداریم و فقط ژست سیلیکون ولی را گرفتیم. انگار سیلیکون ولی فقط یه محله است که همه در آن زندگی و کار میکنند.
مهمترین نکتهی در آنجا فرهنگی است که در آن کار و زندگی میکنند، که از نظر من شباهت خیلی زیادی با فرهنگ کوچه و بازار خودمان در ایران دارد. آنها به کافه و بار میروند. در ایران به تکیه و مسجد میروند. ولی دیگر رقابت مهم نیست. رقابت در بازار و حجره را فراموش میکنند. آنجا باهم قهوه میخورند اینجا باهم نماز میخوانند… به این میگویند نگاه صنفی. این را میگویند فرهنگ درست و باهم کار کردن که در نتیجه باعث پیشرفت صنعت و صنف میشود.
اینجا دقیقا اونجاست که بخش خصوصی بخش خصوصی را میزند برای منافع شخصی و نه منافع صنفی. اینجا اونجاست که تمامیت خواه شدیم. مشکل ما اینجاست که وقتی برای کاری دست میدهیم، فقط خدا میداند که با کدام دست از پشت میخواهیم خنجر بزنیم.
قدیمیهای بازار حرفشون حرف بود. وقتی که با یکی دست میدادن تا تهش میرفتند. ولی ما چه؟ امروز چه؟ دست کارآفرین توی جیب سرمایهگذار و دست سرمایهگذار توی جیب کارآفرین. این میخواد پول بگیره از طرف مقابل، آنطرف میخواد هر چه پول داده با هر روش و مسیری پس بگیره.
فراموش نکنیم که…
سرمایهگذارها هم میآیند و میروند. چه شبنامهها بزنند چه نزنند. چه این روزنامه یا آن هفتهنامه بنویسد یا ننویسید. چه این سایت بکوبد یا نکوبد. چه درست، چه غلط.
جشنوارهها هم میآیند و میروند. یک لحظه به این فکر کنید چه چیزی باقی خواهد ماند. سرخوردگی یا سربلندی؟ و برای چه کسی یا چه کسانی؟
ما تمام مشکلاتمان از بیاخلاقی است. بیاخلاقی کاری و حرفهای، که به اعتقاد من از هزار مدل بیاخلاقی دیگر خطرناکتر است. چون ریشهی ما رو خشک میکند. مشکل اکوسیستم ما نداشته شفافیت و رسانههای مستقل است. رسانههای حرفهای که صادقانه و شفاف و با اخلاق حرفهای پاسخگوی پرسشگریهای جامعهی ما باشند.
مشکل ما عدم وجود رسانههای مستقل است. رسانههایی که دنبال اهداف و برنامههای خودشان پشت صفحههای آنلاین یا کاغذی نباشند. منظورم اهداف سیاسی نیست. ولی اهداف اقتصادی شاید. مشکل ما این است که هر کسی دست به قلم میشود فکر میکند دیگر در این صنعت به اوج و تعالی رسیده. مشکل ما رسانههایی هستند که برای پول و منافع مینویسند نه برای رشد اکوسیستم.
مشکل ما این است که کسانی که رسانهدار میشوند یا هستند، دیگه فکر میکنند که تمام افراد جامعه بیسواد هستند. به خودشان بعد از چند سال تجربه روزنامهنگاری اجازه میدهند که صاحب نظر و مشاور شوند و این به جز تخریب اکوسیستم چیزی دیگهای برای ما ندارد.
مشکل ما این است که کلمه و عنوان کارآفرین و بنیانگذار اعتبار ما شده نه کاری که کردیم. نه چیزی که ساختیم یا میخواهیم بسازیم. مشکل ما این است که فقط با ۶ میلیون تومان میشود کارآفرین برتر و روی جلد این نشریه و اون نشریه رفت.
چرا من و میلاد جشنواره وب و موبایل ایران رو از ۳ سال پیش به انجمن کسب و کارهای اینترنتی دادیم؟ چون وضعیت مالی آن شفاف و روشن باشد. مشخص باشد کی پول داده؟ چقدر داده؟ چقدر خرج شده؟ چقد سود کرده؟ ….
برای اینکه ما با عشق این جشنواره رو راهاندازی کردیم. جشنواره شغل ما نبود. چون اگر برای پول بود، امروز اینجا نبودیم. هیچ کارآفرینی برای پول کار نمیکند. چون در هر کشوری و نه تنها در ایران میشود خوب پول درآورد. ولی این عشق، که محصولی درست کنیم که زندگی آدمها را تغیییر بدهد… کارآفرینی است.
وقتی سرمایهگذار ارزش یک کسب و کار رو به رتبهی الکسای اون میداند. مشکل ما نداشتن دانش و شناخت کافی از فضای حاکم بر کشور و جامعه است. مشکل ما این است که چون اکوسیستم نوپایی داریم، تیمهایی که در خیلی از شرکتهای سرمایهگذاری کار میکنند هیچکدام خودشان این مسیر را طی نکردهاند و خیلی از این افراد فقط کتاب و مقاله خواندند و امروز مربیها و مشاورها و منتورهایی هستند که جز دردسر برای استارتاپها چیزی ندارند.
مشکل ما تشکیل صندوقهای سرمایهگذاری نیست. این صندوقها نیامدهاند که خون کارآفرین را در شیشه کنند. مشکل ما نبود افراد متخصص در این صندوقها و در اکوسیستم کارآفرینی ایران است. مشکل ما این است که ارزشهای خود را فراموش میکنیم. کی بودیم، کجا بودیم، با کی شروع کردیم و امروز کجاییم؟
اینجا آن جایی است که بین همه اختلاف شروع میشود. یکی خودش را برتر از دیگری میداند؟ یکی فکر میکند اگر نبود دیگری هم نبود و کم کم به این باور میرسد. نه اینکه اعتقاد داشته باشیم که باهم به اینجا رسیدیم.
مشکل ما دید کوتاه و زود به غرور رسیدن است. مشکل ما تکبر زودهنگامی است که دچار آن میشویم. مشکل ما این است که منافع خود را در گرو موفقیت دیگران قرار نمیدهیم، بلکه مفافع خود را در شکست دیگران میبینیم.
مشکل ما شده مشکل اول مرغ بود یا تخم مرغ. سرمایهگذار میگوید کارآفرین نیست. کارآفرین میگوید سرمایهگذار نیست. به جرات میگم نه سرمایهگذارها درست سرمایهگذاری میکنند و نه کارآفرینها درست کارآفرینی میکنند. استارتاپها هم خیلی وقتها بلد نیستند سرمایه را درست خرج کنند و فقط مشکل را در سرمایهگذاری میبینند.
مشکل ما چشم و همچشمیها و حسودیها و تنگ نظری هاست. مشکل ما از من من من هاست. مشکل ما این است که به جای اینکه بگوییم من بگیم ما. مشکل ما این است که سخت و زشت میدانیم که موفقیت خود را به شریکمان نسبت بدهیم.
مشکل ما از بیاعتمادی است. همه به هم بیاعتماد هستند. کارآفرین به کارآفرین، کارآفرین به سرمایهگذار و برعکس. نه دولت به بخش خصوصی اعتماد دارد و نه بخش خصوصی به دولت. در مواجهه با نهادهای حاکمیتی وضعیت بهتر از این نیست.
مشکل ما جنگ با دشمن فرضی است و جالب اینکه در این جنگ فرضی کشته هم میدهیم.
مشکل ما اینه که یاد نگرفتیم بپرسیم چرا؟ چرا اینطوری شد؟ چرا اینقدر عصبانی رفت؟ فقط میگویم بیادب بود و رفت و بدون اینکه بفهمیم دلیلش چه بود. فقط میگویم که چه بی ادب بود، خوب شد که رفت.
البته ایکاش با زبان آشناتری با ما خداحافظی میکرد ولی همه نه مثل ما فکر میکنند و نه مثل ما صحبت میکنند، ولی دلیل نمیشود که اشتباه کنند یا اینکه بد باشند.
آخرین مشکل ما دروغ گفتن است، صادق نبودن، چه کم و چه زیاد. دروغ میگویم که امروزمون فردا شود. چه سرمایهگذار دروغ بگوید، چه کارآفرین، چه دو شریک به همدیگر.
دروغ مهمترین چیزی هست که اعتماد را از بین خواهد برد و وقتی که اعتماد از بین برود دیگر هیچوقت برنخواهد گشت و بزرگترین اشتباه ما این است که با دروغهای خود اعتماد اطرافیان خودمان را به خودمان از دست بدهیم.
شایان جان خیلی خیلی خوب بود مرسی خسته نباشی حرف های دل ما رو زدی.
عالی بود . به شخصه چند بار به دلایلی که شما اشاره کردید چندتا کارم شکست خورده .