پایان استارتاپ به معنای ناامیدی نیست؛ پایان استارتآپ به معنای ترکیدن حباب نیست؛ پایان استارتآپ یعنی پذیرش شکست و اشتباهات در راهی که آمدهایم. اگر نپذیریم که هشت سال گذشته مسیر استارتآپی ایران پر از خطا و اشتباه بوده و با کلمههای زیبا شکست را پیروزی نشان دهیم، نباید به آینده استارتآپها در ایران هیچ امیدی داشت.
«پایان استارتاپ» را برخی با واژههای زیبایی مانند «کارآفرینی نوین» بیان میکنند؛ منتها کارآفرینی نوین به هیچوجه اهمیت نقطهعطفی که در آن ایستادهایم را بهخوبی نمیرساند؛ کارآفرینی نوین یعنی راهی که تا الان آمدهایم خوب و قابل قبول بوده، ولی با تغییراتی میتوانیم به مرحله بعدی برویم! نه؛ ما راه را اشتباه آمدهایم و اگر قبول نکنیم که راه را اشتباه آمدهایم و بخواهیم با سرپوشگذاشتن همان مسیر خطا را برویم، آسیبهای بیشتری به همه ما وارد میشود.
بنابراین تفاوت پایان استارتآپ و کارآفرینی نوین در منفیبودن یک ترکیب و شیکبودن ترکیب دیگر نیست؛ بلکه تفاوت در قبول ضرر و زیان بیشتر و ادامه همان مسیر یا ایستادن و انتخاب مسیر جدید است. تفاوت در این است که در «پایان استارتآپ» از این میگوییم که نمیدانیم مسیر درست چیست، ولی میدانیم کدام مسیر اشتباه است؛ اما در «کارآفرینی نوین» با واژههای زیبا میخواهیم ندانستن خود را بپوشانیم و با پول بیتالمال بار دیگر با آزمون و خطا در ابعاد یک کشور مسیرهای دیگر را امتحان کنیم.
چرا برخی از کارآفرینی نوین صحبت میکنند؟ چون به پایان استارتآپ رسیدهایم. پس باید بررسی کنیم که پایان استارتآپ چیست! پیش از این اما ببینیم کارآفرینی چیست و در بساط کدام عطاری برای اولینبار پیدا شد.
آیا کارآفرینی در ایران از سال ۱۳۹۱ شروع شد؟
برخی تاریخ را جعل میکنند و میگویند تاریخ کارآفرینی در ایران از سال ۱۳۹۱ شروع شد. آنها نقطه شروع کارآفرینی در ایران را استارتآپویکندها میدانند که اولین دوره آن در شهریور ۱۳۹۱ برگزار شد. بسیاری از جوانان و نوجوانان ایرانی هم این موضوع را باور کردهاند!
اول ببینیم وقتی درباره کارآفرینی حرف میزنیم از چه حرف میزنیم. کارآفرینی را اگر معادل Entrepreneurship بگیریم باید به تفاوتهای آن با تولید (production)، کسبوکار (Business) و تجارت (Commerce) توجه کنیم. در کارآفرینی اولویت با ایجاد ارزش است، ولو اینکه سود مالی کمتر یا در زمانی طولانیتر به دست بیاید. در تجارت و کسبوکار سود مالی اولویت دارد، ولی در کسبوکار ممکن است تولید مورد توجه باشد، اما در تجارت حتما معامله (تراکنش) مورد توجه است.
مثالهای زیادی میتوان در این مورد گفت. یک مثال کارآفرینی «آمازون» است. آمازون تا سالها به سهامداران و سرمایهگذاران خود سود نمیداد، ولی بهمرور به یکی از ارزشمندترین کسبوکارهای جهان و البته سوددهترین آنها تبدیل شد. اگر سهامداران و سرمایهگذاران آمازون میخواستند سریع به سود برسند، میتوانستند کسبوکار و تجارتی شبیه فروشگاههای زنجیرهای والمارت راه بیندازند. منتها آنها راه سختتر و پرریسکتر را انتخاب کردند تا در نهایت به سود بیشتری هم برسند.
بر خلاف تصور، کارآفرینی به معنای ایجاد شغل بیشتر نیست و در نهایت کسبوکارهایی مانند آمازون شغلهای زیادی را از بین بردهاند. در تجارت چیزی مانند نوآوری اصل نیست، ولی در کارآفرینی نوآوری یک اصل است. اگر قرار باشد همان کارهای قبلی را تکرار کنیم، به این موضوع کارآفرینی نمیگوییم؛ بلکه واژه کسبوکار مفهوم را بهتر میرساند. اگر صرفا بخواهیم از خریدوفروش سود کسب کنیم، در حوزه تجارت قرار داریم و اگر بخواهیم چیزی تولید کنیم (چه نرمافزاری، چه سختافزاری) بهصورت طبیعی در محدود تولید قرار میگیریم.
در ایران واژه کارآفرینی به هیچوجه معادل Entrepreneurship نیست و بیشتر افراد خصوصا دولتیها به آن به شکل کار آفریدن برای تعدادی بیکار نگاه میکنند، در حالی که در نهایت کارآفرینی منجر به حذف بسیاری از شغلها و شاید خلق برخی فرصتهای شغلی جدید میشود؛ مشاغلی که در این فرایند خلق میشوند، معمولا تفاوت بسیار زیادی با شغلهای قبلی دارند.
تاریخ ۱۳۰ساله کارآفرینی در ایران
در ایران حدود ۱۳۰ سال است که شاهد شکلگرفتن کسبوکار، تجارت و کارآفرینی نوین هستیم. اولین فعالیتهای کسبوکاری نوین با تاسیس اولین بانک ایرانی توسط انگلیسیها و اولین بیمه ایرانی توسط روسها شروع شد. بانک و بیمه دو مظهر کسبوکارهای نوین هستند که با بورس کامل میشوند؛ بورس تهران ۱۵ بهمن ۱۳۴۶ راه افتاد. توجه کنیم که آن چیزی که امروز با عنوان شرکت بورس اوراق بهادار تهران میشناسیم، ۲۱ شهریور ۱۳۸۵ تاسیس شده است. فقط برای مقایسه بد نیست بدانیم که یورونکست آمستردام که بازار بورس اوراق بهادار هلند است، سال ۱۶۰۲ تاسیس شد و بانک انگلستان که بانک مرکزی بریتانیاست، سال ۱۶۹۴.
بنابراین خلاف گفته تاریخپرستان ایرانی که مدام از ریشههای تاریخی میگویند، ما در زمینه کارآفرینی و کسبوکار نهتنها تاریخ کوتاهی داریم؛ بلکه با تاریخی کمعمقی روبهرو هستیم که حتی انگیزههای جدی ایرانیان هم در آن قابل شناسایی نیست. یعنی شروع بسیاری از فعالیتهای نوین در حالی انجام شده که ایرانیان تنها ناظر بودهاند؛ نه حاضر. ۱۲ سال بعد از شروع بانک و بیمه در ایران، نفت هم کشف شد و امتیاز نفت ایران هم به دارسی انگلیسی رسید. درباره نفت زیاد شنیدهایم که دولتمردهای ایرانی نمیدانستند که این ماده بدبوی سیاهرنگ چیست و چه ارزشی دارد؛ ولی کمتر درباره بانک، بورس و بیمه گفته شده است؛ ناآگاهی که هنوز هم ادامه دارد.
شروع تولید نوین
شروع توجه ایران به صنعت و تولید، سالهای دهه ۴۰ بود که مهمترین نماد آن برادران خیامی و ایرانخودرو هستند که سال ۱۳۴۱ کار خود را شروع کردند. مهمترین نماد این دوران پیکان است. دروغ بزرگ تاریخ تا امروز این بوده که خیامیها صنعتگر و مهندس بودند. خیامیها تاجر بودند. تفاوت کسبوکار، تجارت و تولید چیزی است که نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت. در یکی از باکسهای این یادداشت مطلبی از دکتر ابراهیم سوزنچی کاشانی آمده است که بهخوبی تفاوت مهندس و تاجر را بیان میکند. در ایران و در مهمترین نماد تولید تمام دورانش که پیکان باشد، تجارت نقش پررنگتری دارد تا تولید.
سوئیشیرو هوندا یک مکانیک ژاپنی بود؛ گوتلیب دایملر، مهندس مکانیک و صنعتگر آلمانی بود و فردیناند پورشه مهندس و طراح موتور بود که فعالیتهای تولیدی آنها منجر به شکلگرفتن کسبوکارهای بزرگ شد. در ایران تاجران فعالیت مهندسی را هدایت و به عبارتی نابود کردند. این موضوع تا امروز هم ادامه داشته و دو نماد این مسیر یکی وزارت صنعت، معدن و تجارت و دیگری اتاقهای بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی هستند. اولی دولتیهایی هستند که میخواهند همزمان صنعت و تجارت را مدیریت کنند و دیگری تاجرانی که داعیه حمایت از تولید دارند. وزارت صنعت بیشتر وزارت تجارت است و اتاق بازرگانی هم محل حضور تجار اتوکشیده. در حالی که مهندسها در همه جای دنیا بهدنبال تولید هستند و مستقل از تجار فعالیت میکنند، در ایران در شروع کارآفرینی مهندسها در خدمت تجار قرار گرفتند. این نقطهعطفی بود که نباید ساده از کنارش گذشت.
در جریان انقلاب هم مشکلات این مسیر تشدید شد. بسیاری از فعالیتها بهصورت مصنوعی متوقف و در نهایت همان مسیر اشتباه ادامه داده شد.
بگذارید بسیار کوتاه مسیری را که بعد از انقلاب تا سال ۱۳۹۰ طی کردیم، مرور کنیم.
بانکها و بیمههای خصوصی توقیف و ادغام شدند؛ فعالیتی که بعدا اشتباهبودن آن بر همگان روشن شد. بورس تهران بعد از انقلاب نیمهجان شد و فصل جدید فعالیتهای بورسی تهران از سال ۱۳۷۶ شروع شد؛ هرچند بورس تهران هم مانند بانکها و بیمههای قبل از انقلاب در سالهای قبل از انقلاب نیز اوضاع خوبی نداشت. در زمان انقلاب بسیاری از کارخانهها ملی شد و مدیریت آنها به دولت سپرده شد که یکییکی شاهد سقوط این کارخانهها بودیم. هرچند قبل از انقلاب هم دولت حضور پررنگی در مالکیت کارخانهها داشت، منتها بعد از انقلاب این روند تشدید شد و دولت به بزرگترین کارفرما تبدیل شد. در این دوران و در دهه ۶۰ شرکتهایی مانند همکاران و پویا فعالیت خود را در ایران شروع کردند که تا امروز فعالیتشان ادامه یافته است. در سیر تاریخی معمولا از شرکتهایی که نتوانستند ادامه دهند، یاد نمیکنیم.
در سالهای بعد از انقلاب به فعالیتهای کسبوکاری بخش خصوصی همیشه با دیده شک و تردید از جانب حاکمیت و مردم نگریسته میشد. در دهه ۷۰ شرکتهایی مانند خدمات انفورماتیک فعالیت خود را آغاز کردند و این در حالی است که تا سالها کمپانیهایی مثل دادهپردازی (آیبیام سابق) و ایرانارقام (انسیآر سابق) یکهتاز بودند. شروع فعالیتهایی مانند توسن در اواخر دهه ۷۰ نوید فصل جدیدی از کارآفرینی در ایران بود که همزمان شد با شروع فعالیت بانکها و بیمههای خصوصی در ایران. در دهه ۸۰ فعالیتهایی مثل فناپ شروع شد و در نیمههای این دهه بورس ایران به مسیر جدید خود وارد شد.
در سالهای ابتدایی این دهه فعالیتهای مرتبط با کارآفرینی در دانشگاهها را دکتر فیضبخش در دانشگاه شریف کلید زد. او که برای تحصیل به ژاپن رفته بود، در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ واژه کارآفرینی را بسیار تکرار میکرد و در شریف دورههای آموزشی و کلاسهای درس برای این مفهوم برگزار کرد. سال ۱۳۷۸ هم حلقه نیلی، مشایخی و طبیبان در سومین فعالیت آموزشی خود که از ابتدا شروع کردند، دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف را راه انداختند. در سال ۱۳۸۶ دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران هم شروع به فعالیت کرد. مجموع این فعالیتها نسل نوین دانشآموختگان ایران را در دهه ۸۰ روانه بازار کرد که با مفاهیم کسبوکار آشنا بودند. در این شرایط بود که در سالهای ابتدایی دهه ۹۱ شروع استارتآپویکندها همزمان با توسعه وب و موبایل در ایران آغاز شد. بنابراین در زمان درست، فعالیت مناسب در ایران شروع شد که متاسفانه با حضور دولت به انحراف کشیده شد. استارتآپویکندها علت دوران جدید نبودند، آنها دلیل دوران جدید بودند.
در واقع نسل جدیدی از فعالان کسبوکاری در ایران شکل گرفته بودند که بر خلاف نسل قبلی که اهل تجارت بودند، بیشتر به تولید فکر میکردند. در این سالها گسترش زیرساختهای اینترنت در ایران بسیاری از فعالان دنیای جدید را روانه کسبوکارهای مبتنی بر فناوری اطلاعات کرد و به اشتباه اینطور جا افتاد که استارتآپ کسبوکارهای تازهشکلگرفته مبتنی بر فناوری اطلاعات است.
در بهترین دوران کارآفرینی در ایران عدهای در زمینی که کاملا آماده بود، با این ایده که اقتصاد ایران دولتی است و دولت بزرگترین کارفرماست، با نزدیکشدن به بخشهایی از بدنه دولت و تزریق ایدههای ظاهرا زیبا مسیری را شروع کردند که اکنون اشتباهبودن آن بر همگان روشن شده است. اگر دولت در سالهای قبل بهدنبال طرحهای کارآفرینی زودبازده بود و تصور آنها از کارآفرینی خلق محصولات روستایی و صنایع دستی بود، ناگهان تصویر ایدهآل به جوانانی تبدیل شد که پشت لپتاپ نشستهاند و با طراحی وبسایت فعالیت تجارت الکترونیکی را شروع میکنند. در طول سالهای گذشته مهمترین کسبوکارهای استارتآپی که شکل گرفته، کسبوکارهای خدماتی و واسطهگری است. حتی در عرصه مالی و استارتآپهای فینتک هم شاهد شکلگرفتن سادهترین نوع این استارتآپها یعنی کسبوکارهای پرداختی هستیم.
چرا پایان استارتآپ؟
حالا با نگاهی که به بخش کوتاهی از تاریخ کارآفرینی ایران انداختیم، چرا از پایان استارتآپ صحبت میکنیم؟ قدرتگرفتن ایدئولوژی بازار آزاد به شیوه چینیها و نتیجهدادن ایده سوپراپ در اقلیمی مانند هندوستان، شرایط جدیدی را برای ما خلق کرده است. این روزها در ایران کسبوکارها از فعالیتهای لین، چابک و کوچک فاصله گرفتهاند و بسیاری بهدنبال ایجاد کسبوکارهای بسیار بزرگ هستند.
بارها تصاویر مربوط به گاراژهایی که مایکروسافت و اپل در آنها شکل گرفتهاند را دیدهایم؛ منتها این تکه را ندیدهایم که گاراژ خانه همه آمریکاییها یک مایکروسافت و اپل بالقوه درون خودشان دارند. در فرهنگ آمریکایی کسبوکارهای کوچک اهمیت بالایی دارند تا حدی که بسیاری آن را تعبیر رویای آمریکایی میدانند. منتها ما در ایران ۱۳۰ سالی را پشت سر گذاشتیم که بخش اعظم آن دولت پیمانکار و مالک بزرگترین کسبوکارها و تجارتها بوده و تجربه عمومی ما در زمینه راهاندازی کسبوکار بسیار کم است. تعداد کسبوکارهای خصوصی و موفق و پایدار سالهای گذشته بسیار اندک بوده است. حالا انتظار داریم ناگهان همه چیز تغییر کند و استارتآپهایی خلق شوند که بازی را تغییر دهند.
بنابراین کاملا طبیعی است که تا امروز شاهد عدم خلق استارتآپی بودهایم که بازی را تغییر داده باشد. قطعا کسبوکارهایی مانند دیجیکالا را نمیتوان محصول استارتآپویکندها دانست. برخی کسبوکارهای سرمایهگذاری در زمان مناسب، سوار موجی شدند که فناوری در ایران ایجاد کرده بود و فرصت تاریخی را که میرفت تولید را یک ارزش کند، از آن خود کردند.
مهمترین نقد به سالهای گذشته ورود نامناسب دولت و ایجاد انحراف در مسیر درست بود. بهعنوان نمونه امروز شاهد حضور پررنگ دولت در تب ماینینگ هستیم. دولتیها با حضور اشتباه خود و ارائه کدهای اشتباه، افراد را به مسیر خطا هدایت کردهاند. این در حالی است که هنوز کسبوکارهای خصوصی نتوانستهاند میداندار اقتصاد ایران باشند. بهعنوان نمونه ببینید که بانکها و خصوصا بانکهای دولتی یا تازهخصوصیشده هنوز قدرت مسلط بانکداری در ایران هستند؛ تمرکز بیش از حد استارتآپها بر حوزههای سادهای مانند پرداخت و عدم توجه به حوزههای دیگر هم یکی از دلایلی است که ایده «پایان استارتآپ» را جدی میکند؛ عدم استفاده یا ایجاد فناوری و رفتن به سمت تجارت به جای تولید، یادگار دوران نهچندان دور اقتصاد ایران است.
نمادینترین تصویر این دوران از نظر من زمانی است که اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی دست به انتخاب از بین کسبوکارهای استارتآپی میزند و دیجیکالا را انتخاب میکند؛ تاجرها کسبوکاری موفق را انتخاب میکنند که زمینه فعالیتش تجارت الکترونیکی است.
عدم انجام چرخههای کوچک آزمون و خطا و انجام چرخههای بزرگ آزمون و خطا توسط دولتیها، ما را به طرف سیل وامهایی هدایت کرده که سررسید آنها فرا رسیده است. دولتیها تصمیم گرفتند با وامدادن، استارتآپ خلق کنند و بعد خود دولتیها گفتند که وامدادن به استارتآپ، خیانت است. بعد دولتیها بهدنبال ایجاد یونیکورن رفتند و بعد از مدتی که فهمیدند یونیکورن یک بازی مانند بازی منتقدان فیلم برای ستارهدادن فیلمهاست، از این موضوع گذشتند و اکنون هم با یکی از کسبوکارهای سرمایهگذاری همنوا شدهاند.
تغییر مسیر ویسیها به سمت کسبوکارهای بزرگ، مبتلاشدن بسیاری از کسبوکارها به مسائل و رخنههای امنیتی، به سرانجام نرسیدن موضوع رگولاتوری در بسیاری از بخشها و در نهایت تحریم و چالش همکاریهای بینالمللی، فضایی کاملا گلخانهای را برای کسبوکارهای ایرانی ساخته است.
مطمئن هستم که مخاطبی که تا اینجای مطلب را خوانده است، نقاط مبهم زیادی در ذهنش شکل گرفته و قطعا حتی در یک متن طولانی هم نمیتوانم این نقاط مبهم را رفع کنم. اگر بخواهم همه آنچه تا اینجا گفتم را به زبان ساده مرور کنم، قصه از این قرار است که ما وارثان ۱۳۰ سال کسبوکارها، کارخانهها و تجارتهای دولتی هستیم؛ تا امروز بزرگترین پیمانکار بخش خصوصی هم دولت بوده و بارها سرنوشت ناراحتکننده فعالان بخش خصوصی در عرصههای تجارت و تولید را خواندهایم. وقتی چنین میراثی داریم، نمیتوان کار سخت را گردن استارتآپهای نحیف انداخت و انتظار داشت آنها یکتنه این مسیر را تغییر دهند. مسیر بهسادگی قابل تغییر نیست و انتظاراتی که بسیاری با هیاهوی زیاد در سالهای گذشته ایجاد کردند، به پاسخ مناسب نرسیده است.
در صورتی که بخواهیم همان مسیر قبلی را تکرار کنیم و با برگزاری رویداد و میتینگ و تولید محتوای توخالی و امید دادن واهی، بچههای مردم را روانه میدان مین کنیم، همان نتایج فاجعهبار قبلی را بازتولید خواهیم کرد. برای پیروزی در نبرد هرگز نمیتوان سربازهای صفر را فرمانده و جایگزین ژنرالها کرد و بعد از خطاهایی که مرتکب شدند آنها را شماتت کرد. این مسیر راه سختی است که بزرگان هم میدانند رفتن در این راه کار سادهای نیست؛ منتها جوانان خامی که هیچ تصوری از مصائب راه ندارند را با باز کردن در باغ بهشت وارد مسیری کردهایم که پایان آن پوچی است و تباهی.
پایان استارتآپ چیز بدی است؟
آیا پایان استارتآپ لزوما چیز بدی است؟ نه. ما متوجه شدهایم راه را اشتباه آمدهایم. متوجه شدهایم نمیتوانیم جنین را در رحم ۹ نفر بگذاریم، به امید اینکه جنین یکماهه به نوزاد انسان تبدیل شود.
پایان استارتآپ چیز بدی نیست. پایان استارتآپ یعنی راه را اشتباه آمدهایم و کسانی که اکنون از کارآفرینی نوین صحبت میکنند با آدرس اشتباهی موضوعات امروز فضای استارتآپی ایران را چیزهای دیگری معرفی میکنند و راه برونرفت را راهحلهای مندرآوردی مانند ادغام استارتآپها میدانند. نه انحصار به آن شکلی که برخی میگویند مساله امروز ماست و نه ادغام راه برونرفت از وضعیت فعلی. مشکل ما این است که تولید را وانهادهایم و منابع انسانی ایرانی را روانه عرصههای خدماتی کردهایم. ما با این دستفرمان هرگز نمیتوانیم اقتصادی شکوفا و حتی یک اقتصاد معمولی داشته باشیم. در حال حاضر بهدلیل استفاده بیش از حد از منابع نفتی محتاج درآمدهای نفتی شدهایم و استارتآپ هم یک بازی برای دسترسی به منابع نفتی شده است.
در اقتصادی مانند ایران تولید نیاز اساسی و از اوجب واجبات است. تا زمانی که مسیر استعدادها و منابع انسانی به سمت تولید هدایت نشود، هر چقدر از فناوریهای فوق پیشرفته هم استفاده کنیم، باز یک مصرفکننده هستیم. یادمان نرود که اقتصاد با مصرف رشد نمیکند، بلکه با تولید رشد میکند.
نویسنده: رضا قربانی
منبع: راه پرداخت